جدول جو
جدول جو

معنی دینه رود - جستجوی لغت در جدول جو

دینه رود
(نَ)
دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه شهرستان قزوین با 215 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ)
نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است. این دهستان در شمال باختری نطنز و درۀ شمالی کوه کرکس واقع است. سردسیر و خوش آب و هواست. آب آن از زه رود خانه محلی است. محصولش انواع میوه های سردسیر و غلات است. این دهستان از شش آبادی و چند مزرعه تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 4400 تن و قراء مهم آن از این قرار است: چیمه، هنجن، بیدهند، فریزهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 49هزارگزی جنوب فیروزآباد. سکنۀآن 284 تن. آب از رود خانه فیروزآباد تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است در شش فرسنگی میانۀ شمال مشرق بشکان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 37هزارگزی شمال باختری خوسف. دارای 180 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 719 تن سکنه. آب آن از رود خانه امیری و ارس. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، توتون و سردرختی. شغل اهالی زراعت، گله داری و کسب و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نام رودیست، سرچشمۀ آن بمغرب گردنۀ کندوان و شعب آن به طالقان رود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان پشت آربابا از بخش بانۀ شهرستان سقز. در 7500گزی جنوب غربی بانه و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و یکصد تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات، توتون، ارزن، گزانگبین، مازوج، زغال و شغل اهالی زراعت و زغال فروشی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ)
دهی از دهستان دیزمار باختری از بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 33هزارگزی باختری ورزقان با 215 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کی)
دهی از دهستان آلوت است که در بخش بانۀ شهرستان سقز واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای است که قسمتی از آن تاآنجا که داخل رود لادین می شود سرحد بین ایران و عراق را تشکیل می دهد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 41)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی جزء دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در 56هزارگزی جنوب رودسر و بیست هزارگزی جنوب خاوری سی پل. کوهستانی و سردسیر. دارای 111 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، بنشن، لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان کرباس و جاجیم بافی و راه آن مالرو و صعب العبور است و اکثر سکنه در زمستان جهت تأمین معاش به گیلان میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گی وَ کَ)
جزء محالات بانه است در 44فرسنگی شمال غربی سنندج. (جغرافی غرب ایران ص 72)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان واقع در 7هزارگزی جنوب لنگرود و چهارهزارگزی جنوب شوسۀ لنگرود به لاهیجان. کوهستانی و سردسیر. دارای 120 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است و نصف اهالی در تابستان به ییلاق سمام میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گُ نَ)
دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع در 56هزارگزی جنوب معلم کلایه و 33هزارگزی راه عمومی. کوهستان و دارای 260 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود خانه فشام تأمین میشود. محصول آن غلات، بنشن، برنج، انگور، پیاز، انار ترش و شغل اهالی زراعت است. دارای هشت خانوار از تیره کماسی طایفۀ غیاثوند است که در این ده ساکنند. مزارع کله کوه و جبر دزدان جزء این ده می باشد و راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهستانی از بخش عجب شیر شهرستان مراغه. از 42 آبادی تشکیل شده است و جمعیت آن به اضافۀ قصبۀ عجب شیر در حدود 20100 تن است. قراء مهم آن عبارتند از: خضرلو، مهرآباد دانالو، شیراز، شیشوان، بوکت، ینگجه و گوروان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ)
دهی است جزء دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک در 43 هزارگزی شمال خاوری آستانه و 14 هزارگزی راه مالرو عمومی با 837 تن سکنه. راه آن مالرو است و از عقیل آباد اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ / دِ)
رودی که گاه دارای آب و گاه خشک باشد و در نواحی آهکی و گچی دیده میشود. جز در مواقع بارندگیهای زیاد، بستر آن خشک است زیرا آب در زمین نفوذ می کند و جریان عادی آن در زیر زمین انجام میگیرد. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
نام رودیست در خاک فیروزکوه بدین توضیح که سه رود کوچک که یکی از تنگۀ واشی خارج می شود و از چمن فیروزکوه می گذرد با رود دیگری که از چمن گورسفید می آید و همین نام دارد و رود دیگری که از چمن شورستان کنگرخانی می آید بهم می پیوندد و به سوی مغرب جاری می شود و سپس به رود دلیچای متصل می گردد و دجله رود را تشکیل می دهد و وارد خاک خوار می گردد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 351)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری نَ / نِ)
همان زرین رود است: و به در اصفهان بر کنار زرینه رود همه را بیاویخت. (مجمل التواریخ و القصص ص 411). رجوع به همین کتاب ص 482، 511، 525 و زرین رود و زاینده رود شود
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری نَ / نِ)
آن را سابقاً ’جغتوچای’ می نامیدند و قریب 240 هزار گز طول دارد و ازکوههای چهل چشمه و کردستان سرچشمه می گیرد و پس از گذشتن از جلگۀ میاندوآب در جنوب دریاچۀ ارومیه وارد آن دریاچه می شود و آب آن بر خلاف همه رودهائی که وارد دریاچۀ مذکور میشود، شیرین است. (از فرهنگ فارسی معین ج 5). نام رودی است که از پیش شهر مراغه در آذربایجان می گذرد و آنرا ترکان جغتو گویند و رودی نافع است. (انجمن آرا) (آنندراج). رودی به آذربایجان غربی که بلوک ترجان و آغتاجی و مهاباد و قرای میاندوآب و قسمتی از آذربایجان شرقی را آب دهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پائیز درآمد بر عزم قشلاق زرینه رود که مغولان آن را جغاتوتغاتو گویند به مراغه رفت. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 27 هزارگزی شمال اردبیل و 24 هزارگزی شوسۀ خیاو به اردبیل. کوهستانی، معتدل، دارای 2447 تن سکنه. آب آنجا از چشمه و پیله رود. محصول آن غلات و حبوبات و میوه جات. شغل اهالی آن زراعت و گله داری، راه آنجا ماشین رو است و مرزبانی درجه 2 دارد. این آبادی از 13 آبادی کوچک پهلوی هم تشکیل می یابد که اسامی قراء آن بشرح زیر میباشد: فتح مقصود، نظرعلی کندی، هشند، جوش آباد، سنجد محله، پیرراه، آقایارلو، یوز باشی محله، پیر جوار، قلعه، قاضی کندی، کوده لر، صلاح قشلاقی، ولی آباد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
سازی است که باربد می نواخته و ده زه و وتر داشته است. (گنجینۀ گنجوی ص 68) :
حدیث باربدبا ساز ده رود
همان آرامگاه شه به شهرود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
از دهکده های ناحیه ی گیل خوران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بیشه سر شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی